پـیام های تجاری در این وبسایت

مانده ام در باره حادثه کویته چه بنویسم

فهرست

مانده ام در باره حادثه کویته چه بنویسم.

نوشته شده توسط بصیر دولت آبادی ، در تاریخ 17 ژانویه 2013 

ازهمان لحظات اولیه پس از حادثه خونین انفجارات شهر کویته پاکستان که از طریق فیس بوک خبر شدم تا چندین روز، مانده بودم که در این باره چه بنویسم! گاهی حوادث و رویداد ها آدم را چنان بهت زده می سازد که نمی داند چه کار کند، گویی طلسم شده و نمی تواند تکان بخورد. در یکی از صحنه ها شاهد بودم که یکی از دوستان ، وقتی مورد حمله هلی کوبتر های روسی قرار گرفتیم، همه فرار نموده زیر درختان پنهان شدیم! اما او همان جا وسط باغ در یک فضای باز بدون درخت و زمین نسبتا صاف ایستاده ماند،هر قدر فریاد زدیم که بیاید و یا حتی بخوابد، ولی او از جا تکان نمی خورد! هلی کوبترها هم پشت هم با راکت می زدند اما گوله ی به اونخورد، درختان بزرگ مثل اینکه با تبر قطع شده باشد به زمین می افتادند، ما همه به غم جان خود مانده بودیم . اما او مات و مبهوت ایستاده ماند، فریاد های ما، حتی گریه های برادرش نتوانست او را از جا تکان دهد تا طیاره ها گلوله های شان تمام شده رفتند تا دوباره برگردند، ما دویده او را زیر درختان کشیدیم که دوباره حمله نکنند.او جوان با سوادی بود اما موج طیاره ها او را در جا میخکوب نموده نمود. او از آن حادثه که صد درصد خطر مرگ وجود داشت نجات یافت، اما وقتی در اواخر سال 1361 در حمله قوای دولتی در قره غجله دولت آباد ، فقط یک تیر به بدستش خورده بود، کشته شد.

بنابراین، وقتی خبر ناگوار کشته شدن بیش از صد تن و ده ها زخمی هزاره های پاکستان را شنیدم به یاد سرنوشت شوم این مردم افتادم. مردمی که قول مرحوم ملافیض محمد کاتب، از صد نفری که فرار نمودند تاخود را به شالکوت یا همین کویته کنونی و جا های دیگر برسانند، 90 نفر شان در مسیر راه کشته شده وتلف گشتند و فقط از هر صد نفر 10 نفر نجات پیدا کردند. همین ده درصد زنده مانده از آن خیل آوارگان، امروزه نیم درصد از کل جامعه پاکستان را تشکیل می دهند! اینکه در طول بیش از یک قرن چه بر سر این مردم گذشته و چه مسیری را طی کرده اند تا به اینجا رسیده اند از حوصله این مقاله خارج است. اما آنچه این قلم را واداشت تا پس از چند روز سر درگمی به عنوان یک دین شاگردی چیزی در این باره گذشته این مردم بنگارد، بیان این حقیقت تلخ است که ما هنوز نمی دانیم در پاکستان چه می گذرذ؟ چرا این مردم بخت برگشته اینگونه مورد بی مهری هموطنان پاکستانی خود قرار گرفته اند که تعدادی تشنه به خون آنها شده اند؟ در حالیکه این قوم بخت برگشته در شکل گیری پاکستان به اندازه توان وجودی خود نقش بسیار عمده بازی کردند، چراکه در ارتش که پایه و اساس این کشور را تشکیل می دهد، اینها جایگاه خاصی داشته اند. البته، بسیاری از نویسندگان چه فیس بوکی و چه وبلاکی و سایتی، بیشتر مسایل مذهبی را در این کشتار ها دخیل دانسته وحتی برخی توصیه نموده اند که اینها برای نجات از این ورطه خونین مذهب را رها و یا حد اقل کم رنگ و یا غیر تحرکی سازند!

در اینکه دشمنان این مردم ، برای توجیه اعمال شوم و غیر انسانی خود، پشت مذهب و یا جریان های تند مذهبی اهل سنت و جماعت پنهان شده اند ، شکی نیست. اما اینکه تنها مذهب عامل اصلی کشتار مردم کویته باشد به نظر این قلم، چندان موجه نیست. ازینرو، زیاد دنبال سر نخی بوده تا عزیزان ریشه اصلی این قضایا را پیدا نموده افشا سازد، متاسفانه کمتر چیزی یافته است. اگر نگویم همه، بیش از80 در صد نوشته ها احساساتی و شعاری بود،بسیار کم راهکار و یا راه حل و بیرون رفتی از این معضل اجتماعی – سیاسی ارایه شده است.

البته، همه گزینه ها قابل بحث اند و شاید در قضایای کویته عوامل گوناگونی نقش داشته باشد که برجسته سازی هرکدام آنها در جای خود مهم باشد، اما به نظر این قلم آنچه به واقعیت نزدیک تر می نماید همان تحلیل و گزارش عبداله رفیعی است که در جمهوری سکوت هم آمده و در کنار مسایل دیگر یکی هم طرح مافیای زمین را برجسته ساخته که قصد دارند با اینگونه تهدید و ارعاب هزاره ها را از پاکستان فراری دهند! به باور این قلم ، این تحلیل خیلی به واقعیت نزدیک ترمی نماید. چرا که اساس وجودی این کتله بزرگ اجتماعی – قومی بر پایه تیوری زمین خواری از جا و مکان خود فراری و براساس یک سیاست حفظ تعادل در منطقه استقرار یافته اند.ساده تر بگویم این بخت برگشتگان بقایای قربانیان طرح زمین خواری عبدالرحمن اند که اینک با طرح مشابه وارثان وطرفدان آن مفکوره شوم مواجه شده اند. متاسفانه ما سالها نظر به تبلیغات غالب منطقه، قتل عام و کشتار هزاره ها را از سوی عبدالرحمن و حامیان او، بیشتریک طرح مذهبی تلقی نمودیم و دشمنی عبدالرحمن با این قوم را اختلاف مذهب عنوان دادیم. در حالیکه مذهب کمترین نقش را آن هم در یک برهه ی خاص که عبدالرحمن با شکست مواجه شد با این وسیله توانست، قوای خود را منسجم سازد، بازی نمود.

چرا در بین این همه طرحهای خطرناک عبدالرحمن علیه هزاره ها فقط این طرح برجسته شد؟ خود جای بحث دارد، ولی عمده ترین پلان که همان ، پلان اشغال و تصاحب زمین هزاره ها بود! کمتر مورد توجه قرار گرفت ! نمی گویم مورد توجه نبود اما در برابر فرضیه مذهب بسیار اندک بود.در حقیقت هزاره ها به خاطر موقعیت زیستگاهی خود، در معرض یک طرح فرسایشی استراتژیک نظامی قرار گرفت که تازه این پلان قدیمی از سوی نظامیان پاکستان که بقایای همان نظام استعماری بریتانیای کبیر است، فاش می گردد که کوه های مرکزی افغانستان به عنوان عمق استراتیژی ارتش این کشور تلقی می گردد.طبعا دیروز این ساحه عمق استراتژی ارتش بریتانیای کبیر تلقی می شد ! برای اینکه حس کنجکاوی خواننده را تحریک کرده باشیم ، همگان به سراغ سراج التواریخ یگانه منبع معتبر حکومتی می رویم که آنچه در این کتاب آمده به نحوی سیاست حکومت و یا همان نظامنامه حکومتی است. خود عبدالرحمن در یک سند تاریخی هدف خود را به قوم خویش فاش می سازد. امید واریم جوانان عزیز این سند تاریخی را با دقت مطالعه کنند،مرحوم کاتب می نگارند:

“و حضرت والا در روز سه شنبه بیست و ششم شوال[1309]در پاسخ ایشان[بزرگان مردم درانی قندهار]رقم فرموده ارسال نمود که:

“شکایت سردار عبدالقدوس خان از جایی است که مردم درانی صد خانوارند[منظور صد هزار خانوار است] و پنجصد الی ششصد تن از راه ایلیت و قومی در هزاره جات رفته باقی همه در خانۀ خود نشسته اند، واگر چنانچه مرد می بودند و غیرت قومی می داشتند از دو خانه یک نفر کمر نبرد به معاونت دولت می بستند، همانا پنجاه هزار مرد جرار می شدند که دمار از روزگار اشرار هزاره کشیده وجود ایشان را از مملکت افغانستان نیست و نابود می کردند، واز امر مکنون خاطر والا که پیشنهاد ضمیر منیر دارد و می خواهد که اراضی و املاک هزاره را به مردم درانی بدهد آگاه می شدند، زیرا که دولت انگلیس قدم پیش نهاده و” جبل کوژک” را شکافته موضع “چمن” را که خاک طایفۀ اچکزایی از مردم درانی استُ عمارت کرده محل اقامت قرار داده است، که این تصرف و تصاحب دولت مذکوره مر زمین اچک زایی را باعث پایمالی مردم درانی است.

پس در وقتی از پایمالی مآمون و محفوظ خواهند گشت که املاک هزاره را صاحب و قابض شوند. و اکنون مردم درانی بر بستر غفلت خوابیده خیر و شر و نفع وضرّ خود را نیک نمی دانند”…”(سراج التواریج جلد سوم، انتشارات بلخ، ص 737)

از این سند، می توان اینطور نتیجه گرفت که هدف عبدالرحمن از جنگ علیه هزاره ها تابع ساختن و یا سنی ساختن آنها نیست! چرا این مردم با اینکه سنی هم شدند ولی عبدالرحمن سنی شدن اینها را قبول نکرد.ازینرو، کسانی که تنها مذهب را عامل شکست و قتل عام هزاره ها می دانند، چندان موجه نیست، چرا که مذهب این قوم در صورت شان بوده ، در حالیکه مذهب دیگران در سیرت شان !اگر باور ندارید به یک سند دیگر، بازهم به نوشته مرحوم کاتب توجه کنید تا دریابید هدف عبدالرحمن از سرکوبی هزاره ها چه بوده است؟ اگر صرفا تابع ساختن این قوم بوده ، چرا وقتی تسلیم شدند، دست از تجاوز و کشتار برنداشتند؟ واگر به قول خودشان مسلمان سازی یعنی سنی ساختن این قوم بوده ، وقتی این قوم سنی شدند چرا بازهم مورد آزار و اذیت قرار گرفتند تا فرار کنند و یا قیام نمایند تا کشته شوند؟ حکومت و کوچی ها تاوانهای بر مردم هزاره می بستند تا این مردم را به وحشت انداخته از خانه و جایداد شان مایوس نمایند. مرحوم کاتب می نویسند:

“و از اینگونه تاوانها بودکه به قرار عریضۀ مورخه 2شوال 1312 مردم سنگ تخت و اشترلی و تلخک واخضرات و تربلاق و کرمان و لعل و سرجنگل و پنجاب و یکه ولنگ مکشوف خاطر اقدس گشت که از صد خانه، ده خانه در ملک نمانده و آنچه مانده اند به تعلیم و ارشاد قاضی سربلند، نماز و احکام آن را بر طبق مذهب اهل سنت به جای می آورند و عمری را که به نادانی به سر برده اند، اکنون متبصر شده تا جایی که رسیده می تواند نماز جمعه نیز می خوانند.

و حضرت والا در جواب این عریضۀ هزارگان، فرمان فرستاد، اظهار خورسندی کرد”.( کتاب وقایع افغانستان به نام بدل سراج التواریخ جلد سوم قسمت اول، چاپ حبل الله ارگان نشراتی سید جمال الدین حسینی، صفحه 378)

خوب این هم برای کسانی که مدعی اند اگر هزاره ها شیعه نمی بودند و یا پا بند سر سخت مذهب نمی بودند، شاید وضع شان بهتر می بود، این سند نشان می دهد که این مردم خود اعتراف دارند که سنی شده اند، ولی عبدالرحمن با بی تفاوتی از این قضیه می گذرد. اما سند بعدی ماهیت درونی عبدالرحمن را نسبت به هزاره های مسلمان شده یعنی سنی شده ! به نمایش می گذارد، با هم می خوانیم:

“و هم در این آوان، از عریضۀ مورخۀ14محرم سنه 1313 ملا محمد سعید قاضی و ملا فضل محمد مفتی و ملا عبدالسلام محرر محکمۀ شرعیه هزارۀ جاغوری به مسمع فیض مجمع حضرت والا رسید که چون از سبب بغاوت و عقاید نا مشروع هزاره که از کتب ایشان به ظهور رسیده، حکم جواز خرید و فروش زنان وپسران و دختران ایشان صادر شده بود و هزاران زن و دختر ایشان ، به فروش رسید. اکنون که مطیع و منقاد پادشاه اسلام گردیده اند، فلهذا در عقاید اهل سنت و جماعت، ایشان مسلمان می باشند، خرید و فروش ایشان در شرع جایز نیست. و هم از این رهگذر اکثر نظامی، عیال وار شده از خدمت باز مانده اند، چون خریدن و فروختن هزاره نقصان دین و دولت معلوم شد، اطلاعا عرض نمودیم.وحضرت والا در روز 2صفر 1313، فرمان کرد که:

“از باطن آن قوم چه خبر دارید؟ گاهی عقیدۀ باطنی ایشان درست نمی شود، و هم چون اولاد خود را می فروشند، منع نمی کنم. اختیار دارند و دیگر حکم نیست که یکی اولاد دیگری را بفروشند، زبردستی و جور را از ایشان موقوف فرموده ایم، اختیار اولاد خود را خود دارند.”…( وقایع افغانستان به نام بدل سراج التواریخ ص 381 و 382)

این اسناد به خوبی نشان می دهد که هدف عبدالرحمن نه رعیت سازی بوده و نه هم مسلمان سازی ، بلکه هدف گم کردن هزاره و تصاحب زمین هزاره بوده و بس. کسانی که بیشتر عامل مذهب را در سرکوبی هزاره های شیعه دخیل می دانند، برای شان یک سند دیگر از تصرف زمین ازبک های سنی مذهب و تاجیکان سنی مذهب را نقل می کنیم تا پلان حکومت عبدالرحمن که الگوی تمام حکومت های 250 ساله در این ساحه جغرافیایی است ، برای همگان روشنتر گردد. بازهم به نقل از مرحوم کاتب:

” و اگر گذران شما در حدود مملکت سرکار انگریزی نمی شود و عقده گشایی کار شما حصر به آمدن افغانستان است…

سر رشته این است که از ده خانه ، یک خانه و از صد خانه، ده خانه و از هزار خانه، صد خانه و از ملک زادگان به هر چهل خانه، خانه یک ملک زاده باشد که سر پرستی باقی خانوار را عهده دار شود به من سپرد کنید که خانوار مذکور همه صاحب مال و صاحب اعتبار و آدمان لایق و درست باشند. تا خانوار مذکور را داخل علاقۀ مملکت افغانستان به زمین پرآب و علف و آباد و دشت وسیع مثل” قطغن” جای سکونت بدهم. و آنها در محل و مقام سکنت خود چه در مالداری و چه در زراعت بهره یاب و نفع بردار شوند. وآن قدر بر آنها خوش بگذرد که بهتر از آن حدود جایی را در عالم ندانند! و اگر تقاوی به کار داشته باشند، تقاوی می دهم و زمینی را به قدر گذران و وسعت معاش آنها می دهم که هر قدر مالداری داشته باشند و هر قدر کشت و کار کنند برای شان خوش بگذرد و به خوبی گذران کنند.

و زمینی را که جهت سکونت آنها مقرر می دارم از مشارکت دیگر مردم خلاص خواهند بود که خود همان خانوار آب و علف آن را صرف زراعت و مالداری خود خواهند کرد. و بسیار از ظهور شفقت و مهربانی من راضی خواهند بود و آن خانوار را که در حدود مذکور جای می دهم از برای من کمک خاطر جمعی خواهد بود که این قدر از خانوار از قوم خود را در ملک”قطغن” و در حاشیۀ مملکت افغانستان و این طرف دریای آمویه جای داده ام.

البته جای خاطر جمعیست ! پس آمدن شما در یک خانه از ده خانه ، جدا ساختن و به دست من سپردن و من آنها را به زمین قطغن سکونت دادن ، دلیل ظاهر غم شریکی شمایان و اعتماد و تسلی من با شما خواهد بود… که مردم همسایه بدانند و ببینند که فلان مقدار خانوار قوم افغانستان ، آنقدر مردم درست و صاحب غیرت و دولتمند و مالدارند که بر سرزمین خود، جان می دهند و زمین سکونت شان را کسی گرفته نخواهد توانست. در این صورت خانوار مذکوره بازوی دولت و به منزله پر وبال من خواهد بود…”( وقایع افغانستان نام بدل سراج التواریخ، ص519)

بهرحال، با این پیش زمینه، باید مشکلات مردم هزاره کویته پاکستان را مورد بررسی قرار داد که چه هست و کجاست؟ به باور این قلم شکل گیری این مردم در این ساحه جغرافیایی بر پایه طرح زمین خواری صورت گرفته ، یعنی وقتی سر زمین این مردم اشغال شد ، از خانه و کاشانه خود فرار نموده ، برای زنده ماندن در سایه حکومت بریتانیای کبیر در هند پناه بردند. اگر به تاریخ آن عصر مراجعه کنیم ، اینطور می توان نیتجه گرفت که وجود هزاره های کویته براساس یک طرح نظامی تعادل قوا در منطقه شکل گرفته است وتا زمانی که این مردم برپایه همان اصل رفتار نموده اند، از جایگاه بلندی در شبیه قاره وبعد ها پاکستان برخودار بوده اند. اما وقتی از آن پلان اصلی پا را بیرون نهاده اند، دچار دردسر های بزرگی شده اند.هزاره ها در کویته فقط و فقط در سایه نیرو های نظامی و در اردوگاه نظامی می توانند از موجودیت خود دفاع نمایند، در غیر آن این مشکل همچنان ادامه خواهد داشت .هزاره های کویته وقتی می توانند “امام باره” های خود را سر پا داشته باشند که آرم ارتش پاکستان را روی بازوان خود داشته باشند، اما هرگز نمی توانند با “امام باره” های خود چتر ارتش را بالای سر خود نگه دارند! این واقعیت تلخ کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

اگر دشمنان این مردم برای اخراج و نابودی این قوم، با کمک ارتش و آی اس آی” لشکر جنگوی” تشکیل داده و هر روز کشتار می کنند. چرا این قوم برای بقای خود با کمک ارتش و آی اس آی” لشکر هنگوی” تشکیل نمی دهند؟تظاهرات ها در سراسر جهان برای زنده سازی اذهان جهانی خوب است، براستی هم که افکار عمومی جهان را موج راهپیمایی ها، متوجه حادثه ساخت ، ولی تجربه ثابت نموده که هیچ قدرتی صرفا بخاطر تظاهرات به قومی حق نداده و نخواهد داد.شاید مثال زنده آن مردم فلسطین ساکن غزه باشد. سالهاست این مردم و حتی جهانیان در سراسر جهان شعار دادند و پارچه های زیادی همه ساله در جهان به آتش کشیده می شد ولی هیچ کس امتیاز نمی داد، اما وقتی چهار موشک از سر پایتخت اسرایل عبور نمود، همه کشور ها به فلسطینی ها امتیاز دادند،روند رسمیت یافتن کشور فلسطین شتاب پیدا کرد، محاصره غزه به پایان رسید.

بنا براین، نه قطع رابطه هزاره های کویته با همسایه غربی اش راه حل است که برخی ها پیشنهاد می دهند و نه هم این تظاهرات ها به تنهایی ،لشکر جنگوی را از تصمیم در کشتار باز خواهند داشت، چرا که یکی از تولیدات و صادرات عمده در کشور پاکستان تروریزم در منطقه و جهان است ، این واقعیت را بیش ازهمه سازمانهای اطلاعاتی جهان و از جمله سازمان سیای امریکا می دانند، چرا که خود همکار و سازنده آی اس آی پاکستان به حساب می آیند.

بنابراین، غیر از خود هزاره های پاکستان ، هیچ کس و هیچ نهادی نمی تواند برای این مردم راه حلی پیدا نمایند! لذا ،این مردم باید از شرایط ایجاد شده واین همه همدردی های جهانی، کمال بهره برداری را نموده و سرنوشت آینده خود را با درایت و تیزهوشی مطابق شرایط کشور خویش رقم زنند. در غیر آن، این احساسات بعد از مدتی خواهد خوابید و این هیاهوی تبلیغاتی به زودی تحت تاثیر حوادث دیگری که هر لحظه ممکن است در جهان اتفاق بیافتد از بین خواهد رفت.

به باور این قلم ،هزاره های پاکستان باید از رفتار و کردار پدران خود سر مشق بگیرند که چگونه در آن شرایط سخت و دشوار یک قرن قبل، که سنگ و چوب منطقه برفرق هزاره کوبیده می شد و هرکسی برای ثواب هزاره می کشت و مدعیان همکیش با این قوم، از برابر جنازه های این مردم با بی تفاوتی می گشت، توانستند جان و مال و ناموس خود را در سایه ارتش بریتانیای کبیرحفظ کنند! حال وارث همان ارتش، ارتش تا به دندان مسلح پاکستان با ذراتخانه اتومی و چشم و چراغ آن آی اس آی در صحنه موجود است. انتخاب با خود این نسل است که راه پدران را ادامه می دهند یا دل به شعار های میانتهی دیگران نهاده و چشم امید به شعارهای زود گذر می دوزند!

بدون شک هزاره های پاکستان روز های سخت و دشوار انتخاب سرنوشت آینده را پیش رو دارند، امیدواریم عاقلانه و دور اندیشانه تصمیم بگیرند.چرا که فرصت ها چون باد از بین خواهد رفت وافسوس سودی به حال کسی نخواهد بخشید.گرچه این حادثه استخوان سوز است، اما نمی توان با هرنوع گریه و زاری کشته شدگان را زنده ساخت ، ولی می توان با درایت و تیز هوشی زنده ها را از کشته شدن نجات داد. این است مسولیت کنونی مردم هزاره پاکستان که از همدردی هوطنان خود به نفع آینده خود استفاده کنند.

والسلام 

منبع: chakbashi.com

 

صفحه نخست  

سفارت و کنسول  

اطـلاعــیه  

سـیاسـت  

مـقـالات

عـلمی و فـرهـنگی  

عکس و ويديـو  

خـدمات تـلـفـن ارزان  

پیام های تـجاری شـما  

آرشـیو مـطالب  

ارسال مـطالب  

تـذکـر استفاده از سـايت  

در باره مـا  

ارتـباط با مـا  

پيــوند هـا